حامد تهرانی در شب تولد دخترش، واقعیتی را در مورد مظنون اصلی پرونده مرگ مادرش می‌فهمد که زندگی اش را دچار چالشی اساسی می‌کند.

چه شد که مهتاب وکالت عشیری‌ها را برعهده گرفت؟ وقتی عماد و امیر عشیری سر کینه قدیمی را باز می‌کنند، چند ماه بعد حامد و مهتاب وسط آتشی می‌افتند که خودشان روشن نکرده‌اند. هیچ چیز تصادفی نیست.

معلوم است که خیلی ها نمی خواهند حامد بی گناهی فرشته را ثابت کند. با اولین شاهدی که پیدا میشود یک جنازه روی دست حامد می ماند و هیچ چیز تصادفی نیست.

حامد به تردید افتاده که یک جای دفاعیات وکیل قبلی فرشته می‌لنگد، مشفق می‌داند مدرکی برایش نیست، رسولی، وکیل قبلی، اما بی گدار به آب می‌زند و می شود آنچه نباید.

مانیا به راحتی پیدا میشه ولی هیچی برای حامد تو این ماجرا راحت نیست؛ دستهای دیگری پشت کارند...

حامد مانیا را به دادگاه می برد. احساس مهتاب درباره رابطه فرشته و حامد پیچیده تر شده و حامد با اتفاقی که در دادگاه می افتد واقعا به همه چیز شک میکند

مرگ‌ مانیا به هر چیزی ربط داشته به این پرونده ربطی نداره، موضوع این پرونده خیلی مشخصه، آیا فرشته خادم امیر عشیری را کشته است یا نه؟

امیر عشیری رو من کشتم!

تو میدونی این دختره چند سالشه؟ اون الان پشت هزارتا دیواره و قراره بکشنش بالای دار.

کاش میتونستم راستشو به همه بگم....

مگه نمی دونه اگه با آبروی من بازی کنه پای زن خودشم میاد وسط؟ اصلا این دختره ارزش این حرفا رو داره؟

پونزده سال پیش نخ دل من دست تو بود، حالام نخ دل تو افتاده دست من. میدونم خوردی به صخره.....

مگه من چی کار کردم؟ چه حرفی زدم که حالا ازم میخوای کاری کنم که فردا روم نشه تو صورت دخترم نگاه کنم و همه بگن مهتاب به خاطر هوا و هوس ازم طلاق گرفته.

I will go for revenge in a few hours and everything will be over.

Do all you can to get me hanged, someone bigger than you will save me.

I’ve learned to accept my fate but not to yield to this acceptance.

When you look at the ultimate destiny, you see no point in all this chaos.