دوشیزه؛ فیلمی در سبک فانتزی تاریک به کارگردانی خوان کارلوس فرسنادیو و با بازی میلی بابی براون است. یک شاهدخت به نام الودی موافقت میکند با یک شاهزاده ازدواج کند، اما به زودی الودی متوجه میشود که خانواده سلطنتی، او را به عنوان یک قربانی برای بازپرداخت یک بدهی قدیمی انتخاب کردهاند. حال الودی به عنوان قربانی به غار یک اژدهای ترسناک فرستاده میشود…
An FBI agent teams with the town's veteran game tracker to investigate a murder that occurred on a Native American reservation.
یک حلقهی باستانی که قرنها پیش گم گشته بود، حالا دوباره پیدا شده و از دست تقدیر، به هابیتی جوان بنام فرودو رسیده است. وقتی که گندالف می فهمد که این حلقه، همان حلقه یگانه ارباب تاریکی، سائورون است، فرودو مجبور می شود این حلقه را به کوه نابودی برده و آن را از بین ببرد. با این وجود او تنها نمی رود و در این راه هشت یار دیگر به او در انجام ماموریتش کمک می کنند. یاران حلقه باید از میان کوهها، جنگلها، برف و بوران و تاریکی عبور کنند و با نیروهای شرور تاریکی در میان راهشان مقابله کنند. موفقیت آنها در این ماموریت سخت، تنها امید برای خاتمه دادن به دوران حکومت ارباب تاریکی است.
Bilbo Baggins, a hobbit enjoying his quiet life, is swept into an epic quest by Gandalf the Grey and thirteen dwarves who seek to reclaim their mountain home from Smaug, the dragon.
Chris crashes into a carload of other young people, and the group of stranded motorists is soon lost in the woods of West Virginia, where they're hunted by three cannibalistic mountain men who are grossly disfigured by generations of inbreeding.
داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام "هیو گلس" (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در میبرد و ۳۵۰ مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد.
After receiving word about a mysterious carcass/skeleton unearthed in the Arizona desert, a father and his daughter decide to remove it from the burial grounds for further study. Once they do so, they, as well as the town, are besieged by a colony of gargoyles living in some nearby caverns.
Deep inside the mountain of Dovre, something gigantic awakens after being trapped for a thousand years. Destroying everything in its path, the creature is fast approaching the capital of Norway. But how do you stop something you thought only existed in Norwegian folklore?
Stranded on a mountain after a tragic plane crash, two strangers must work together to endure the extreme elements of the remote, snow-covered terrain. When they realize help is not coming, they embark on a perilous journey across hundreds of miles of wilderness, pushing each other to survive and discovering their inner strength.
Inspired by the incredible events surrounding a treacherous attempt to reach the summit of the world's highest mountain, "Everest" documents the awe-inspiring journey of two different expeditions challenged beyond their limits by one of the fiercest snowstorms ever encountered by mankind. Their mettle tested by the harshest of elements found on the planet, the climbers will face nearly impossible obstacles as a lifelong obsession becomes a breathtaking struggle for survival.
بوگ با یک گوزن به نام الیوت آشنا میشود و همین گوزن زندگی متمدن او را به هم میریزد. طوری که محیطبان مجبور میشود هر دوی آنها را به جنگل بازگرداند و آنها در تلاشی کورکورانه هستند تا از این جنگل فرار کرده و به شهر بازگردند. در این میان یک شکارچی به دنبال آنهاست که با نقشه هوشمندانه و کمک تمامی حیوانات جنگل پا به فرار میگذارد. حالا دیگر روزهای سخت سپری شده است و آنها به جنگل عادت کردهاند و تصمیم میگیرند در جنگل بمانند.
تبهکاری به نام «کوآلن» (لیتگو) و هم دستانش، هواپیمایی حامل میلیون ها دلار اسکناس را می ربایند و محموله ی گرانبها را به هواپیمای دیگری منتقل می کنند. اما هواپیمای دوم آسیب می بیند و با چمدان های حامل اسکناس ها در کوهستان راکی سقوط می کند. «گیب واکر» (استالون) و دوستش، «هال تاکر» (روکر) از گروه نجات کوهنوردان پیام کمک تبهکاران را دریافت می کنند و به کمکشان می شتابند اما تبهکاران آن دو را گروگان می گیرند تا چمدان ها را به دست بیاورند…
پس از جنگ داخلی وایومینگ، شکارچیان مزدور با وجود کولاک و برف سعی دارند پناهگاهی بیابند، اما درگیر یک توطئه فریبکارانه می شوند که جان همه آنها را به خطر می اندازد. آیا آنها جان سالم به در خواهند برد؟
یک کارآگاه کارکشته در مورد مرگ مشکوک مردی در قله کوه تحقیق میکند. دیری نمیپاید که او شروع به مشکوک شدن به همسر متوفی میکند، در حالی که از کشش خود نسبت به او بیقرار شده است.
سرنوشت دو زن – هر دو مبارزانی با کفایت – در دوران «سلسله ی چینگ» در هم گره می خورد؛ یکی «زی یی» و دیگری «یئو» که سرانجام به یک رویارویی خشنونت بار و شگفت انگیز کشانده می شوند ...
A mysterious woman named Grace hides in a small mountain town from criminals who pursue her. The town is two-faced and offers to harbor Grace as long as she can make it worth their effort, so Grace works hard under the employ of various townspeople to win their favor. Tensions flare, however, and Grace's status as a helpless outsider provokes vicious contempt and abuse from the citizens of Dogville.
در جریان غرق شدن یک کشتی انگلیسی بر اثر برخورد با مین در سواحل یونان، دستگاهی سری که تنها وسیله ی مخابره ی فرمان «آتش» به زیردریایی های مجهز به موشک های دوربرد نیروی دریایی انگلستان است، مفقود می شود. «جیمز باند» (مور) در مأموریتش برای یافتن دستگاه، درگیر رقابتی سخت با جاسوسان روسی می شود.
یک ماجراجویی صخرهنوردی بین دو دوست به یک کابوس وحشتناک تبدیل میشود. پس از اینکه کلی قتل بهترین دوستش را با دوربین ثبت میکند، هدف بعدی گروهی صمیمی از دوستان میشود که برای از بین بردن شواهد و هر کسی که سر راهشان قرار میگیرد از هیچ چیز دریغ نمیکنند. او که از امنیت خود ناامید شده است، شروع به صعود خطرناک به بالای صخره کوه میکند و غریزه بقای او در معرض آزمایش قرار میگیرد زمانی که او در فاصله 20 فوتی به دام قاتلان میافتد.
With global superpowers engaged in an increasingly hostile arms race, Superman leads a crusade to rid the world of nuclear weapons. But Lex Luthor, recently sprung from jail, is declaring war on the Man of Steel and his quest to save the planet. Using a strand of Superman's hair, Luthor synthesizes a powerful ally known as Nuclear Man and ignites an epic battle spanning Earth and space.
هنگامی که یک کوهنورد باتجربه (نائومی واتس) از کوه واشنگتن بالا میرود، قبل از رسیدن به قله با نزدیک شدن یک کولاک بزرگ به عقب برمیگردد. او در حین پایین آمدن با مردی تنها و سرگردان روبرو میشود و با خود قرار میگذارد هر دو از کوهستان پایین بروند قبل از آنکه شب فرا برسد و هر دو تسلیم طوفان شوند.